ماه گُل...



                                                                      هُوالاوَّلُ و الآخِر.

 

دینگ، دینگ.از این یکی به آن یکی پیام رسان -به قول ما کامپیوتری ها- سوییچ می کنی، از این کانال به آن کانال، از این گروه به آن گروه.هر چه هست، شاید خوب است برای تو. حالا اینجا جای خلوتی ست تا هر از گاهی دل به خلوتت بسپاری و در آن بنویسی از دلتنگی هایت، از روزهای ناب زندگیت، از دغدغه هایت و خلاصه اش این که اینجا می شود دفتر روزهای شاید خاص زندگی ات، وقتی که همه به همان دینگ و دینگ ها مشغولند.

 

اینجا می شود بی دغدغه ی حضور نامحرم ها نوشت از زندگی، از کتابهایی که می خوانی، از دیدگاههایت، از خستگی هایت، از تنهایی هایت. گاهی سرود، گاهی نوشت و گاهی در ورای کلمات، آتش درون را نشاند.

 

باور داری که گذشته ها گذشته است. باور داری که روزهای تلخناک و اندوهناک زندگی در دالان تاریکی انتهای ذهنت رنگ می بازند و گم می شوند، مثل بوی آن اسپری که این روزها آنقدر عوض شده که می خندد به گور پدر حادثه های تلخ زندگی ات. باور داری که آینده روشن است و از آنِ تو، باور داری که یکی هست،  باران می باراند و می گستراند رحمتش را در سرتاسر زندگی ات.باور داری که چون این دانه های تسبیح را می شمری و دانه به دانه استغفرُالله. می گویی دانه به دانه ی زخم های دلت ترمیم می شود و روحت روز به روز آزادتر می گردد. آری تو باور داری و روز به روز جوانه های دلت را آبیاری می کنی تا سبز و سبزتر شوند و تو روز به روز زنده و زنده تر می شوی.

.

آری، می شود با تو درد و دل کرد.

به قول حضرت سعدی:

چون دلم زنده نباشد؟که تو در وی، جانی.                                                        

 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها